فاطمه بانوفاطمه بانو، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
معصومه نازممعصومه نازم، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

فاطمه ،مسافر بهشت

23 ماهگی نازخانوم مامان

1395/5/31 1:42
283 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم

تولد 23 ماهگیت مبارک

یه دنیا برات حرف دارم اما شرمندتم که نمیتونم همشو بنویسم

ساعت 6 و نیم صبح:

بابایی در حال حاضر شدن برای رفتن به محل کاره و شما داری یه سره شیر میخوری یا قبلش داشتی میخوردی و من بیهوش شدم و نمیتونم از جام بلند شم و به بابایی بنده خدا صبحانه بدمو اصلا نمیدونم چیزی میخوره میره یا نه

ساعت 10 _10 ونیم صبح:

من از گرسنگی و ضعف به آشپزخانه میرم و یه چیزی میخورم و بعد میام رو مبل دراز میکشم یا با گوشیم ور میرم یا میخابم یا تلوزیون رو روشن میکنم بلافاصله بیدار میشی و به سرعت به سمتم میای در صورتی که هنوز چشمات باز نشده و از لای چشما به زور راهتو پیدا میکنی و یه سلام خوشگل به مامان میدی عشقم اونجاس که دولپی لپاتو میخورم و و بغلت میکنم نانازم.   

ساعت 11 صبح:

سفره صبحانه رو میارم به محض دیدن صبحانه میدوی جلو و میینی و به معصومه میگی بیا صبونه..

چایی شیرین با عسل درست میکنم برات و عاشق نیمرو هستی اکثر صبحانه هات نیمروست

بعد از صبحانه ...

ساعت 11 و نیم صبح:

با معصومه بازی میکنی و ورجه وورجه ... از بدو بدو گرفته تا پرش روی مبل و تخت و نقاشی روی در و دیوار و دفترو... چند دقیقه تاب بازی و خاله بازی با معصومه و آب بزی وخلاصه کلی شیطنت و بازی که مامان عاشق همه کارهای قشنگتونه فقط با جیغ زدنت کلافه میشه... الهی بمیرم برا معصومه جونم که با هر جیغ شما یه داد سر معصومه میزنمغمگین بعضی جیغای تو مربوط به معصومه اس اما همش نهدلشکسته

 این بازی ها ادامه داره تا ساعت

1 _1ونیم ظهر :

غذا که حاضر میشه با اشتیاق میایین سر سفره و با اشتها غذا میخوری عسلم . غذا خوردنتو خیلی دوست دارم مامانی. اول سفره با صدای آروم میگی برام آب میلیزی یا میگی میالی؟ معصومه جونم سریع برات میاره و بعد شروع به خوردن میکنی.

ساعت 3و نیم بعداز ظهر:

خسته و کلافه میچسبی به من و میگی ممه مییییخاااام ... ماما تولو خداااا ماما تو لو خداااا ممه خاااام

منم با فشار زیادددد بوست میکنم و میریم که بخابونمت...

به آجی معصومه جدیدا میگی معصومه اجی معصومه اجی (دوبار هم تکرار میکنی) 

ساعت 5 _6  بعداز ظهر:

از خواب بیدار میشی و دوباره بازی هات شروع میشه و نمیذاری بابای از راه رسیده بی نواااا بخابه ... 

یا بابایی میبرتتون پارک یا با هم میریم بیرون یا تو خونه بازی میکنید.

یه جمله معروف این روزاااا: ماما یا بابا بلام بستنی میخلیییی

عصبانی که میشی میگی : اگه بدونی کجا میلهخندهمتفکر یعنی چی نمیدوننییییم؟؟؟؟

ساعت 7 _8 شب :

دیگه یواش یواش میرید رو اعصاب هم از خستگی هم از تو خونه بودن ... الهی مامان فداتون بشه ما تمام تلاشمون رو میکنیم که شما تو آپارتمان اذیت نشین اما دیگه چاره ای نیست

مامانی یا بابایی براتون عصرونه میاره و خوووب میخورید یا بستنی یا نون پنیر یا میوه و...

ساعت 10 _11 شب :

شام میخوریم و شما اجازه نمیدی ما بهت غذا بدیم و استقلال کامل میخوای عاشق ماست و سالاد شیرازی هستی به همین خاطر معمولا ماست و آب سر سفره نمیارم تا خوب غذاتو بخوری

ساعت 12 شب :

مامان با خستگی زیاد و بابا در حال بیهوش شدن شما دوتا فسقلی رو میبرن که بخوابونن معصومه زود میخابه اماااااااا شمااااااا مگه میخوابی قربونت بشم شیرتو کامل میخوری یه دور میری تو خونه میچرخی و بازی میکنی بعد از چند دقیقه بابایی مهربون میزاره رو پاش و کلی تکونت میده یا خوابت میبره یا دوباره میپری بغل من تا شیر بخوری.... ووو تا صبح داستان ادامه دارد

از تلوزیون شعر تولد رو یاد گرفتی و خیلی خوب میگی : تولد تولدت مبالک و دست میزنی

شعر یه توپ دارم قلقلیه: یه توپ دالم قیقیلیه ... میزنم زمیین هبا میله.... نمیدونی کوجااا میره .... من توپو نداشتم.... مشااامو نبشتم..... بابام عیییدییی داد.... توپ قیقیلی داااااد

صلوات و بسم اله رحمن رحیم هم خیلی خوب میگی 

اعداد رو تا 20 دست و پا شکسته میگی 

هر چیزی که بهت داده میشه برای تشکر با صدای بلند میگی میییییسییی

وقتی عصبانی میشی میگی دختل بی ادب

هر چی میخوری بعدش دستاتو بالا میگیری میگی دستامو میشولی 

به دل آرا همسایمون میگی دلالا

یه شب خوابیده بودیم نصف شبی بیدار شده بودی آب میخواستی چند باری به من گفتی میلی آب بیالی من حوصلم نمیگرفت بابا رو صدا کردی بیدار نشد خلاصه عصبانی شدی و گفتی ااااااا از دست مااااماااان از دست باااابااا آب میخاام

یه چیز جالب که میبینی یا نقاشی که میکنی میگی نگا کن نگا کن

ما که کار درستی انجام میدیم یا چیزی که تو میخای میگیم به ما میگی اووفلییین(آفرین)

مامان فدای شما دوتا بشه  هر چی از شیرینی هاتون بگم تمومی نداره... 

شب خوش

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)